آقا محمد حسین چوچویی ( به قول خودش) ما بیست و یکم آبان ماه با یک سالگی خدا حافظی کرده و وارد دو سالگی شده، خیلی شیطون و شیرین زبون و آتیش پاره شده اما همچنان به من میگه آتیش!
آقا محمد حسین به لطف خدا از هوش بسیار بالایی برخورداره و دقت فراوون، یکی دو روز پیش فکر کنم شبکه دو بود که یه پسر بچه ای رو نشون می داد موقع اذان که اذان می گفت کنار یه حوض آب بزرگ اما تصویرش کوچیک بود، خلاصه اینکه این محمد حسین می گفت آتیش چیا پیش آب نماز می خونه الان می افته توش هی از ما انکار که بچه داره اذان میگه هی از محمد حسین اصرار! دقت رو می خواستم برسونمآ.
و اما این تبلیغات پوشکه که جدیدا درست کردن با ساز و رقص و آواز! هی ما به محمد حسین یاد دادیم بگه متشکرم دیروز «مای بیبی» شو زده زیر بغلش اومده میگه «مرسی» مامان! دلم می خواست تلوزیون و با تمام قوا پرت کنم بیرون.
ساعت سه نصفه شبه هنوز بیداره میگم بچه بخواب خسته شدم ، اشاره می کنه به بنری که رو دیوار خونه است و تصویر آقا روشه میگه چرا ایمام آمنه ای نمی تابه!(نمی خوابه)
بادکنکش ترکیده میگه چرا ایشکست آتیش گفتم داداشم گرمش شده بادکنکت ترکیده، دیشب رفته بغل بابا میگه بابا من گرمم الان می ترکم یه داداش دیگه بخرید فوت کنید!
خلاصه اینکه آروم ترین بازیش اینه که گوشت کوب رو بگیره دستش از همه بپرسه به نام ادا اشم شما شیه؟(به نام خدا اسم شما چیه؟)
راستی به بلندگو هم میگه بوقلمو! :دی
اخبار داره صحبت های آقا رو نشون میده میگه آتیش ایمام آمنه ایی چی میده؟! هی گفتم خدایا چی بگم گفتم هیچی میگه مرگ بر امریکا مرگ بر اسرائیل! میگه اونو مردم میگن دفتم ایمام آمنه ایی چی میده(میگه)؟
رفتیم دکتر آمپولش و زده گریه اشم کرده بلند شدیم بیایم میگه: دیدی دکتر ترس نداره؟! :)
این جا خودش و گذاشتم رو تخته دورش و کشیدم وقتی تموم شد میگه چرا نی نی قایم شده؟ (چون هنوز چشم و دهان نداشت)