وقتی به محمد حسین گفتم می گن امشب پایان دنیاست ، یه دونه ازون خنده قشنگاش کرد و یهو گفت : آخ جون!

می گم آبجی تموم شدن دنیا آخ جون داره؟ این که خنده داره ، مکه ما منتظر امام زمان (عج) نیستیم؟

می گه بالاخره که دنیا تموم می شه بله آخ جون داره! می گم آبجی بلا شدی ها گازت بگیرم؟ که یهو این مدلی شد :

کلا امشب حسابی مشغوله شیطنته ، این میوه ها مثلا ماهی هاشن!

خوشا به سعادت بچه ها که هم چین دل خوشی دارن ...

این مواد روی صورتش تمر هندیه ، خودش و حاجی فیروز کرده مثلا :)

این جا هم سوئی شرت شلوارش و بر عکس پوشیده ، می گه بع  بعی ام! نا گفته نماند که با این ترفند تونستیم بیرون رفتنی لباسای گرمش و تنش کنیم.

این جا هم که حوله سرش کرده ، همه ی حوله ها رو ریخته وسط دونه دونه سر می کنه

این جا هم که مشخصه دیگه شده دختر خانم!

میگم آبجی دوست دارم قدر یه دنیا

با خنده ی با نمکی میگه : دنیا دیگه چیه ؟

دنیا که نی نی ها میان توش :))!

پی نوشت:
فکر می کنم وقتی موقع تولد بچه های فامیل
گفتیم بچه ی فلانی به دنیا اومد تو ذهنش مونده

اینم چند تا از عکساش :

این جا تب کرده بود ، حتی نای حرف زدن هم نداشت ، یه خرده سر به سرش گذاشتم بهتر شد

پشمک رو فقط خریدنش و دوست داره چرا نمی دونم :)